سيد امير سامسيد امير سام، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 6 روز سن داره

سام؛ خورشید کوچک ما

تعطیلات کاشان

  یک اخر هفته پر از تعطیلات.... هیچ چیز به جز این نمیتونست بابایی رو اینقدر خوشحال کنه برای همین خودش تمام هفته رو تعطیل کرد.اخه بابایی باشه منم راحت ترم چون تورو نگه میداره و من به کارای دیگم میرسم     رفتیم شمال تو راهم کلی گریه کردی.یه جا وایستادیم رفتیم پایین و قدم زدیم..تو ساکت شدی اما تا راه افتادیم دوباره شروع کردی.......خلاصه رسیدیم.خیلی خوش گذشت از اونجایی که ممامانت عاشق خریده از خانه و اشپز خانه کلی خرید کردم صبح برگشتیم و غروب رفتیم کاشان خانه عزیزکه همه اقوام پدریت جمع بودن. توهم خیلی خوشحال بودی.طی این چند روزتمام مکانهای دیدنی کاشان را به تو نشان دادیم. ...
18 آذر 1391

سام سوپ میخورد

هفته بعد از عروسی شیرین جون مامانی و ددی جون دعوتشون کردن بیرون. ما هم رفتیم.یک میز توی رستوران هتل پارسا رزرو کرده بودن.جالبی این رستوران اینه که موزیک زنده داره و همچنین دکور زیبایی داره که شبیه عرشه کشتیه..                                              میز ما هم نزدیک خواننده بود و تو هم که محو تماشای دکوریشن رستوران شده بودی.وقتی سوپ رو سرو کردن تو در یک لحظه هجوم اوردی به سمتش و ددی جون هم یکم بهت داد.خیلی خوشت اومد و این اولین بار بود که میدیدم غذایی رو اینقدر دوست داری.اخه تا اون موقع نه فرنی دوست داشتی و نه سرلاک. ددی جون یه کم دیگه هم بهت داد اما چون نمک داشت نذاشتم زیاد بهت بده.بعدشم خوابیدی در کل خیلی اون شب پسر گل و اروم...
15 آذر 1391
1